#جای_این_قلب_خالیست_پارت_95
-بله...... بله؟ گوشم با شماست
-بله داشتم ميگفتم.......
...............................
کژال به خانه برگشت ...بعد از خوردن ناهار پريسا به او زنگ زد
-سلام کژال جونم
-سلام
-چطوري؟
-خوبم ...تو چطوري؟
-من خيلي خوبم...دلم برات تنگ شده بود گفتم يه زنگي بهت بزنم..چه خبر؟
-خبري نيست
-ميگم کژال مياي بريم بيرون؟
-بيرون؟ واسه ي چي؟
-همين طوري ....
-باشه
پريسا که خيلي از موافقت کژال خوشحال شد گفت
romangram.com | @romangram_com