#جای_این_قلب_خالیست_پارت_94
-نخير!!
-خب پس...؟
-گفتم که تا دم ماشينتون همراهيتون ميکنم..
-و من بهتون اين اجازه رو دادم ؟
کوروش خنديد و گفت
-سکوت علامت رضاست؟نه؟
-علامت رضا هست يا نه رو نميدونم!! ولي علامت کژال نيست....
کوروش بلند شروع به خنديدن کرد، کژال خيلي جدي و بدون هيچ تغييري در صورتش نگاهش کرد و بعد با صداي صالحي که کوروش را صدا ميزد به سمت او نگاه کرد، مهندس صالحي با آن کفش هاي پاشنه بلند نوک تيز که به سختي قدم برميداشت به سمت آن دو آمد و گفت
-آقاي مهندس...
کوروش نگاهش کرد و گفت
-خانم صالحي....حالتون چطوره؟
-ممنون خوبم شما خوبيد؟ ....خوب شد ديدمتون
-ممنون ...کاري با من داشتيد ؟
کژال بي اهميت به گفتوگوي آن دو سوار ماشينش شد و از کارخانه خارج شد و کوروش با تعجب به رفتن ناگهانيش نگاه کرد... که با صداي صالحي به خودش آمد:
-مهندس...مهندس با شما هستما
romangram.com | @romangram_com