#جای_این_قلب_خالیست_پارت_85


کژال گفت

-فقط حاجي...

-بله دخترم؟

-لطف کنيد بهشون بگيد توي کارهايي که تخصص ندارند اصلا و ابدا دخالت نکنند

حاجي زيرکانه پرسيد

-بهشون؟

-بله ...به پسرتون

صداي پوزخند کوروش نگاه کژال را به او داد حاجي گفت

-کوروش زودتر از اينکه تو بگي به من قول داده که فقط توي مسائلي که توي کارخونه بهش مربوطه دخالت کنه نه بيشتر نه کمتر....مگه نه پسرم؟

کوروش گفت

-بله حاجي...

حاجي سرش را تکان داد و گفت

-بسيار خب من ديگه ميرم خونه...سعي کنيد با هم کنار بياييد اين براي هر دوتون بهتره..

حاجي اين را گفت و رفت ،کژال آن روز زودتر از هميشه از کارخانه خارج شد و به سرعت به سمت خانه برگشت…….

.................................................. .......

romangram.com | @romangram_com