#جای_این_قلب_خالیست_پارت_78
بلند شروع به خنديدن کرد و گفت
-اولا که اون تقصير خودت بود ! من گفتم مشت بزن؟
با ناراحتي و لب ها آويزان گفتم
-قبلا هم زده بودم اينقدر سفت نبود
باز هم خنديد و گفت
-خب اون موقع نميخواست سفت باشه
-خيلي بدي!
لبخندي زد و چيزي نگفت باند را برداشت و شروع به بستن دستم کرد پرسيدم
-دوما؟
-دوما چي؟
-تو گفتي اولا يعني يه دوما هم داره
خنده ي کوتاهي کرد و به بستن باند ادامه داد و گفت
-دوما......
منتظر ماندم تا حرفش را ادامه بدهد گفت
-ميزنم داغون ميکنم که بعدش بتونم بشينم روبه روت و درستش کنم...
romangram.com | @romangram_com