#جای_این_قلب_خالیست_پارت_19


به عکس اشاره کردم و گفتم

-اين دختر بچه هم يکي از اونهاست..و تمام عکس هاي اين بخش...خب اميدوارم خستتون نکرده باشم و همچنين از کل نمايشگاه و همچنين کارهاي دوستاي خوبم خانم احمدي و اقاي رادمان خوشتون اومده باشه..متشکرم

همه شروع به دست زدن کردند ، تعظيم کوتاهي کردم و چند ثانيه بعد باز همه به سمت هاي ديگر نمايشگاه پراکنده شدند...نگاهم به مادرم افتاد که در حال پاک کردن اشک هايش بود..به سمتش رفتم

-قربونت برم ماماني چي شده؟

-من به تو افتخار ميکنم نفس...

-مخلص کژال خانمم هستم...

با خنده به شانه ام زد و گفت

-مگه نگفتم شبيه لاتا حرف نزن ، من هم ما.....

-بله چشم اسمتون صدا نزم بگم مامان ..چشم مامان

خاله پريسا و همسرش کنارمان ايستادند خاله گفت

-نفس جان هم کارهاي خودت هم کارهاي دوستات عالين...حسابي هنرمنديدا...

-ممنون خاله ...خوشحالم که اومديد

آقا سهيل همسر خاله گفت – خواهش ميکنم ..باعث افتخاره

با لبخند گفتم

-ممنون آقا سهيل...

romangram.com | @romangram_com