#جای_این_قلب_خالیست_پارت_146
کوروش مقابلش ايستاد و نفس را به اجبار از او گرفت و گفت
-بده به من..برو و بيا...نترس مراقبشم...
کژال نگاه ديگري به کوروش انداخت و به سمت پريسا رفت ..پريسا پسري را به کژال معرفي کرد و گفت
-کژال جان ايشون سينا برادر سهيل هستند
کژال گفت
-خوشبختم
سينا مودبانه گفت
-خيلي از ديدنتون خوشوقتم خانم مهندس...من تعريفتون رو زياد شنيدم
کژال با تعجب به پريسا نگاه کرد که پريسا گفت
-اشتباه نشه...من چيزي نگفتم...
سينا خنديد و گفت
-اختيار داريد خانم مهندس شما خيلي توي صنف بچه هاي صنايع معروف هستيد تعريف کارخونتون رو همه جا ميکنن.....
کژال لبخندي زد و گفت
-ممنون...
-راستي شنيدم صادرات رو به کارخونتون اضافه کرديد
romangram.com | @romangram_com