#جای_این_قلب_خالیست_پارت_132


مادرش به سمت اتاق خواب رفت و همينطور که لبخند به لب داشت گفت

-چطور مگه ؟ من که همه ي حواسم به بچته!!!

-بچم!!

کژال اين را گفت و بعد سرش را با کلافگي تکان داد و ادامه داد

-خيلي خب...خيلي ممنون از اينکه حواستون بهش هست حالا ميشه از من بگيريدش؟

مادرش برگشت و گفت

-دخترم اتفاقا خوب شد اومدي...يکم نفس رو پيش خودت نگه دار تا من يه ساعت بخوابم کلي کار کردم از صبح تا حالا خيلي خستم...

کژال با تعجب ابروهايش را بالا داد و گفت

-چي؟

مادر کژال گفت

-واقعا خسته شدم کلي سبزي پاک کردم و خرد کردم و بسته بندي و ...

همينطور که اينها را ميگفت به سمت اتاقش رفت کژال به سرعت به دنبال مادرش وارده اتاق شد و گفت

-اما مامان!!!!....

نفس عميقي کشيد و ادامه داد

-خيلي خب...بابا کجاس؟

romangram.com | @romangram_com