#جای_این_قلب_خالیست_پارت_126


بقيه هم شروع به دست زدن کردند و از آرميتا بسيار استقبال کردند ،با نگاهم دنبال کوهيار گشتم اما هرچه نگاه ميکردم نميديدمش....چند دقيقه اي گذشت چند تا از دختر و پسر ها جفت شدند و براي رقص به وسط سالن آمدند با صدايي به سمت راستم برگشتم آرمين بود ..دستش را مقابلم دراز کرد و گفت

-افتخار ميديد مادمازل؟

با تعجب نگاهش کردم و گفتم

-ببخشيد ؟

لبخندش وسيع تر شد و گفت

-دور بعد رقص رو؟

-آهان...

اين را گفتم و بعد لبخندي زدم و سرم را تکان دادم و ادامه دادم

-متاسفم موسيو..ولي زياد توي رقص ماهر نيستم ...عذرخواهي منو بپذيريد

آرمين با شگفتي دستش را پايين آورد و گفت

-مهارت خاصي نميخواد مادمازل فقط کافيه هدايت رو بسپاريد به پارتنرتون... ولي هرطور شما راحت هستيد...

-ممنون...

لبخند ديگري زد و از من فاصله گرفت ...خبري از کوهيار نبود از جمع فاصله گرفتم و کمي دنبالش گشتم ...در نهايت بعد از گشت نامحسوسي که در خانه ي آقاي سرمد زدم او را در تراس پيدا کردم آرام به سمتش رفتم، پشتش به من بود با دستش به نرده ها تکيه داده بود و بيرون را نگاه ميکرد کنارش قرار گرفتم و دستم را روي نرده گذاشتم نگاهم کرد و لبخندي زد ،گفتم

-چرا اومدي بيرون؟

دستش را از روي نرده برداشت و برعکس شد و دست به سينه ايستاد و از پشت به نرده تکيه داد و گفت

romangram.com | @romangram_com