#جای_این_قلب_خالیست_پارت_113


کژال نفس عميقي کشيد و گفت

-مسخره ميکني؟

-نه مزاح ميفرمايم...

کژال با کلافگي گفت

-کاري داشتيد؟

-امشب که براي شام ميايد؟

-چطور؟

-ميخوام بدونم...

-منم ميخوام بدونم...

کوروش خنديد و گفت

-چيو؟

-اينکه براي چي اين سوال رو ميپرسيد؟

-خب ميخوام ببينم اگه مياي بمونم خونه در غير اين صورت با .....

صحبتش را کامل نکرد کژال با حالت پرسشگري و يک تاي ابرويش را که بالا داده بود سرش را تکان داد، کوروش با خنده سرش را پايين گرفت و باز هم کژال را نگاه کرد و گفت

-با افشاري و اکبري ميريم استخر پنجشنبه ها...

romangram.com | @romangram_com