#جای_این_قلب_خالیست_پارت_101


و بعد از آن بدون آن در بزند وارد اتاق شد با باز شدن در کوروش که سرش در لپ تاپش بود و بي توجه به حرف هاي بي سر وته صالحي در حال رسيدگي به مسائل شرکتش در امريکا بود نگاهش را به کژال داد کژال با اخم شديدي که روي پيشانيش داشت اول به صالحي که از ديدن او شوکه شده بود و بعد به کوروش که به او خيره شده بود نگاه کرد و با خشونت گفت

-خانم صالحي!!!

صالحي از جايش بلند و شد و گفت

-بله ؟

-اينجا چيکار ميکنيد خانم؟ شما الان بايد سر پستتون باشيد ....پس کي توي خط ريسندگي بالاي سر کارگراس؟

صالحي که حول کرده بود و هر لحظه ممکن بود به گريه بيفتد با من من کردن گفت

-خانم مهندس من ....من يعني اقاي مهندس…. راستش ...

رو به کوروش کرد و گفت

-شما يه چيزي بگيد اقاي مهندس

کوروش گفت

-چي بگم ؟ شما بايد سر کارتون باشيد الان

-ولي....

صالحي اين را گفت و با گريه از اتاق کوروش خارج شد کژال با نگاهش او را بدرقه کرد صالحي که در را بست کژال نگاهش را به کوروش داد که پشت ميزش دست به سينه ايستاده بود و با لبخندي کنج لبش او را نگاه ميکرد...

کژال برگشت تا از اتاق خارج شود دستگيره ي در را گرفت که با صداي کوروش ايستاد

-ممنون

romangram.com | @romangram_com