#جنگ_میان_هم_خون_پارت_91


_ داری چه غلطی می‌کنی؟

الیزابت بدون این‌که بهم نگاه کنه گفت:

_ کاری که درسته.





ماتیاس با چشم‌های گرد شده داد زد:

_ الیزابت تو می‌خوای همه‌ی مارو بفروشی؟

الیزابت بدون توجه با تردید به سمت هندریک قدم بر می‌داشت که هندریک وسوسه انگیز گفت:

_ آفرین! آفرین! تردید نکن؛ اگه بیای و شیشه رو به من بدی تا ابد کنار مادرت هستی.

ماتیاس گفت:

_ نه الیزابت، تو رو به عشقمون قسم اون داره دروغ می‌گه.

هندریک خندید و گفت:


romangram.com | @romangram_com