#جنگ_میان_هم_خون_پارت_90

هندریک قهقهه‌ی ترسناکی زد و در با تمسخر گفت:

_ اوه سوفیا! فکر نمی‌کردم انقدر ابله باشی؛ اما باید بگم که کاترین با این‌که جسم قوی داشت، روحش به اندازه جسمش قوی نیست و اگه جسم کاترین ضعیف بود، الان کاترین مرده بود.

الیزابت فریاد زد:

_ اما مادرم چه گناهی کرده که تصمیم به همچین کاری رو گرفتی؟

و بعد با بغض زمزمه کرد:

_ نمی‌شد دست از این کینه مسخره‌ات برداری؟

هندریک خندید و انگار که سرگرمی جدید پیدا کرده گفت:

_ اوه عزیزم تو مثل کاترین قوی هستی! چرا ملکه من نمی‌شی؟

ماتیاس فریادی از روی خشم زد و غرید:

_ ح.ر.و.م.ز.ا.د.ه لعنتی!

هندریک خندید و با لذت گفت:

_ الیزابت بهتره شیشه عمر مادرت رو بیاری؛ اونوقت تا ابد کنارش زندگی می‌کنی.

الیزابت شیشه عمر مادرش رو از دست جایدن گرفت و به سمت هندریک رفت. داد زدم:

romangram.com | @romangram_com