#جنگ_میان_هم_خون_پارت_84
_ یعنی تو حتی حاضر نیستی به خاطر مردم سرزمینت هم این کار رو انجام بدی؟
با خشم و صدایی که میلرزید داد زد:
_ نه به خاطر مردمم نه به خاطر تو؛ مادرم از همه چیزی با ارزش تره.
با بهت داد زدم:
_ چی؟ دوباره بگو؟
شمرده شمرده گفت:
_ من، حتی، حاضر، نیستم، به خاطر، تو، نقطه ضعف، مادرم، رو، بگم.
نگاهم سرد شد و زمزمه کردم:
_ که اینطور.
با بغض لب زد:
_ برو.
پوزخندی زدم و راهم رو به ورودی قصر کج کردم. اون من رو به مادرش فروخت؛ حتی بهخاطر مردمش هم حاضر نشد نقطه ضعف مادرش رو بگه.
صدایی شنیدم که من رو صدا زد:
romangram.com | @romangram_com