#جنگ_میان_هم_خون_پارت_85
_ ماتیاس.
ایستادم و به سمت صدا برگشتم که با الیزابت مواجه شدم. با سردی گفتم:
_ ببخشید پرنسس؟ کاری داشتید؟
با بغض زمزمه کرد:
_ اینجوری رفتار نکن.
یکی از ابروهام رو بالا دادم و گفتم:
_ من همیشه با شما اینطور رفتار میکردم!
خودش رو توی بغلم انداخت و زد زیر گریه.
طاقت نیاوردم و دستهام رو دورش حلقه کردم. موهاش رو بوسیدم و زمزمه کردم:
_ هیس عشقم؛ مگه من میتونم با تو سرد باشم؟
romangram.com | @romangram_com