#جنگ_میان_هم_خون_پارت_33


_ چطوری باید هندریک رو نابود کرد؟

همگی به مایکل نگاه کردن؛ اما مایکل چیزی نگفت و کلافه نفس عمیقی کشید.

_ من می‌دونم.

نگاه همه روی من افتاد. نمی‌تونستم جلوی الیزابت همچین حرفی بزنم؛ اما مطمئنا حتی اگه الیزابت هم حضور نداشت، ماتیاس بهش در مورد این قضیه می‌گفت.

لبم رو تر کردم و گفتم:

_ باید به جسمی که هندریک تصاحبش کرده، آسیب برسونیم.

چشم‌های نگران همه گرد شد و الیزابت هم با بغض زمزمه کرد:

_ یعنی مادرم؟

نفس عمیقی کشیدم و با صدایی که می‌لرزید، گفتم:

_ تو چیزی از نقطه ضعف‌های مادرت رو نمی‌دونی؟

》ماتیاس《




romangram.com | @romangram_com