#جنگ_میان_هم_خون_پارت_3


_ درود بر دشمن دیرین.

الیزابت بهم نگاه کرد با لبخند گفت:

_ درود بر شما ملکه‌ی بزرگ.

سری تکون دادم و زمزمه کردم:

_ درود.

به کاترین رو کردم و با تمسخر گفتم:

_ بفرمایید بنشینید.

همراه با الیزابت نشستن و من هم طبق معمول روی صندلی حکومتم نشستم. کاترین با لبخند موزی گفت:

_ مهمان هم میاد تو اونجا می‌شینی؟

ابرویی بالا انداختم و درحالی که سر تا پاش رو با تمسخر نگاه می‌کردم، گفتم:

_ نه مهمانی که ناخوانده باشه.

طبق عادت بچگیش٬ موهای فر و قهوه‌ایش رو دور انگشتش چرخوند و گفت:


romangram.com | @romangram_com