#جادوگران_رانده_شده_پارت_58

-در اتاقش رو باز نمیکنه.نشد باهاش حرف بزنم.
من:خب از پشت در باهاش حرفبزن.
-تاحرف میزدم جیغ میزد،نتونستم چیزی بگم.
زدم زیر خنده.
من:خخ خیلی باحاله بذار من باهاش حرفبزنم.
به سمت راه رویی که بطرف اتاقش ختم میشد،رفتم.
از کنار دیوید که رد میشدم بازوم رو گرفت!
من:چیه!
دیوید:مطمئنی میخوای باهاش حرفبزنی؟
من:اهوم.
-فقط چیزی گفت ناراحت نشو.
دستم رو گذاشتم روی شونه اش.
من:خیالت تخت خواب حواسم هست.
به سمت اتاقش راه افتادم.
چند تقه به در اتاقش زدم.
صدای خش دارش به گوشم رسید.

romangram.com | @romangram_com