#جادوگران_رانده_شده_پارت_38

-چیه فرشته ندیدی؟
پوزخندی زد و گفت:هه خیلی به خودت مینازی خیر کروکودیل ندیدم.
با خشم نگاهش کردم پسره ی...اصلا ببینم نکنه این منو،دزدیده پس دیوید کوش؟
اونم که از عکس العمل من تعجب کرده بود فقط نگاه ام میکرد!
شروع کردم به جیغ زدن:دیوید کجایی؟بیا منو دزدیدن!ای مردم منو دزدین کمک!
پسره سریع پرید دستش رو گذاشت روی دهنم.
-چیه قصرو گذاشتی روی سرت.
با تعجب نگاهش کردم.قصر!مگه اینجا کجاست این اتاق جز تخت و یه کمد هیچی نداره تازه یه اتاق۹متری هستش.چطور شد قصر!
همین موقع در بازشد و دیوید اومد،داخل دروبست.
با دیدن دیوید بدون توجه به پسره و دردی که داشتم پریدم طرفش و پشتش پناه گرفتم.
من:دیوید کجا بودی؟این پسره ی بیشعور میخواست منوبکشه!چرا رفتی ها؟اگه منو میکشت چی!
پسره با عصبانیت نگاه ام میکرد.
دیوید سریع به پسره احترام گذاشت.
دیوید:سرورم لاله رو عفو کنید شما رو نشناختن.
اهوک یعنی کیه!
دیوید رو به من اروم گفت:سریع احترام بذار.

romangram.com | @romangram_com