#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_39


کش و قوسی به بدنم دادم و گفتم: فکر کنم یک شبانه روز

این بار به نیشخندش اجازه داد تا به لبخند تبدیل بشود و گفت:

در واقع دوساعت بیش تر نخوابیدی عزیزم

با تعجب نگاهش کردم و گفتم: اما من خواب بودم و خواب می دیدم تازه هیچ حس خستگی ندارم‌‌‌‌‌‌...

راویار : صحیح اینا بخاطر اون سیستم اتوماتیک شبحیه

با اخم نگاهش کردم و گفتم:

من هیچ سیستم کوفتی ندارم!!!!

راویار:تو نه تابوت های شبح ها مجهز به یک گاز خواب اور کاملا طبیعیه که خودشون کشفش کردن

رامونا:پس بگو چرا راحت و سریع بیهوش شدم.

راویار: و باید بگم اون خوابی که تو می دیدی هم بخاطر همین گاز است اشباح قادر به دیدن خواب نیستن پس این گاز روا درست کردند تا چند ساعتی راتوی رویاهایی غرق بشوند که از ان محروم هستند.

با انزجار چهره ام را جمع کردم و گفتم: پس اون باران سرخ خون بود؟؟

نیشخند راویار گسترش پیدا کرد : صد در صد و ان زمین نرم و گرمی که توی خواب لمسش می کردی در واقع جگر قربانیه..‌

از تصورش هم حالت تهوع می گیرم چه برسد به این که توی خواب با لذت تمام می خواستم تا ابد ان جا بمانم.

راویار کوله ی سفری را مقابلم گرفت و گفت: این جا چیز زیادی جز گوشت شکار برای خوردن پیدا نمی شودبرای همین چند نفر را فرستادم تا کمی میوه و سبزی گیر بیاورند.


romangram.com | @romangram_com