#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_27
و باز صحنه ها جان میگیرند.
انفجار،غرش،تاریکی مطلق حس خیس شدن با یه کپه برف اب شده و صد البته داغ شده.
برگشتن نور و نفس تنگی.
توی دنیای ادم ها من یک دختربا ۲۱ یا شایدم ۲۲ سال سن.
بدون هیچ خجالتی باید بگویم حساب روزها و حتی سنم از دستم در رفت است
اما توی دنیای ادم ها دور از جادو و اهریمن ها و هر موجود جادوئی من الان باید دانشجو باشمو با دوستانم وقت بگذرانم.
بجای ان من یک دختر جوان هستم که چندین هفته را با مرگ دسته و پنجه نرم می کردم.
زیر لوله های ممتدد دستگاه و مانیتورهای بی شمار
قاعدتا درون سن من سکته قلبی هیچ جایی ندارد و برای همین چندین هفته درست مانند موش ازمایشگاهی دکترهای نادان بودم.
و بدترازان از دست دادن قدرت تکلمم بود.
با از دست دادن صدایم جادوهایم نیز فروکش کردند.
ارتباطات ذهنی ام دچار مشکل شدند روحم تکه تکه شده و هر روز مقدار احساسات جادوئی ام کم و کم تر می شوند.
هرکسی به جای من بود شاید مرده بود.
ان انفجار یک تکه ی بزرگ از مارا جدا کرد. در واقع آیرئیس شیطان صفت باعث مرگ یکی از ماها شد.
romangram.com | @romangram_com