#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_23


اما بدترین زخم برش بزرگ و عمیقی بود که روی قفسه ی سینه ی راحیل جاخوش کرده بود

زخم قدیمی.

سرباز کرده بود و با دقت میشد امیا واحشای داخلی بدنش را دید.

لایه ی ضخیمی ازعفونت زرد رنگ تمام سطحش را پوشانده بود و بوی منزجر کننده ای می داد.

اشک چشم هایم را پرکرد و عقب کشیدم. به جای من رنو دست به کار شد

چاقوی سیاهش را از غلاف خارج کرد و با اتشی که النو احضار کردبود ان را کاملا داغ کرد.

گارو تکه پارچه ای لای دندان های راحیل قرار داد و رنو با حرکت سریعی تکه های گوشت فاسد و عفونت را برید.

صدای نعره ی راحیل و التماس هایش بلندشد.

تمام بدنش یکپارچه می لرزید و خیس عرق شده بود. بالاخره راحیل از شدت درد بیهوش شد.

و کار رنو تمام شد. به سمتشان هجوم بردم تمام گوشت نیمه ی چپ قفسه ی سینه درید و بریده شده بود.

عفونت ها پاک شده بودند وخون به بیرون جریان پیدا کرد. رنو مقدار زیادی پماد سبز رنگ را روی زخم کشید و با پارچه زخم را بست.

دشت در سکوت فرو رفته بود به شاخ سومی که کنار راحیل افتاده بود خیره شدم

و بعد چشمم به گوزن وحشی افتادکه جای شاخ شکسته در وسط پیشانی اش مشخص بود. پس تمام راه برادر بیچاره ام را تعقیب کرده بود

باخشم به ارو نگاه کردم و گفتم: اون زخم رو یادت میاد تواون برش رو زدی که وارد بدنش بشی انتقام تک تک این هارو بعد از کشتن اون اهریمن از تو میگیرم پدر...


romangram.com | @romangram_com