#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_20

حضور نور را همه جا حس می کردم. محکم به سمت جلو پرتاب شدم

با صورت روی چمن ها فرود اامدم.

صدای شکستن استخوان گونه ام تا عمق گوش هایم نفوذ کرد.

اما فقط نفسی از سر اسودگی کشیدم.

النو و بقیه به سمت من هجوم اوردند. رنو با نگرانی از توی حفاظ های که ساخته بود به بدن کج و ماوجم زل زده بود.

با دستم به او فهماندم که حالم خوب است با کمک گارو و جولی از جا بلندشدم.

لب هایم را از هم باز کردم و درد وحشتناکی صورتم را پر کرد.

قبل ازانکه با جادو خودم را شفا بدهم النو این کاررا انجام داد. حس جوش خوردن استخوان گونه ام مثل این بود که اب به شدت سردی را درون استخوان هایم ریخته باشند.

بعداز ان درد از بین رفت. با لبخند چشمکی به دختر قلدر زدم و گفتم:

پس تونستی جادو را به فرمان خودت دربیاوری

لبخند خجالتی زد که از النو بعید بود و زیر لب گفت: فقط یکم نه بیشتر.

سریع وارد حفاظ های رنو شدیم. باچندین ورد حفاظ راکمی مستحکم تر کردم

و تمام اتفاقات درون تونل را تعریف کردم.

گارو: اما ما چیزی ندیدیم.

رامونا: اون تونل ها چندین بُعد دارن همه اونا قابل دیدن نیستن و شماها سریع عبور کردین چون تله برای من فعال بود.

romangram.com | @romangram_com