#جادوگران_بی_هویت_(جلد_دوم)_پارت_15
و امروز قرار بود با ساختن دری به سراغش برویم من و رنو شروع به خواندن اوراد کردیم زاویار هم به جمع پیوسته بود و همین باعث شد بندیک بیش تر از من فاصله بگیردو دریچه روحی اش را قطع کند
دری طلایی رنگ با تابشی سیاه مقابلمان ایجاد شدبه ترتیب ئارد شدیم الف از امدن سر باز زد و گفت مراقب ورودی می ماند بی هیچ حرفی سینه به سینه ی راویار پشت سر رنو و راحیل حرکت کردم فضای بسته ی غار و بوی نمناکش مرا به یاد اهریمن انداخت
حتما ربطی به این جا داشت.تنها چیزی که نمی توانستم باورش کنم ینبود که پدرمانبا دستانی بالا رفته به سمتمان حجوم اورد و از ما طلب بخشش می کرد صدایی کریه غار را پر کرو و ارو جیغی کشد و بر روی زمین افتاد بدون ذره ای تامل دستم رابر چشمانش گذاشم و جادو را از وجودش مکیدم
فضای غار تیره تر شد صدای اهریمنی فضا را پر کرد:
اه اه فرزندان زمین شما نمی توانید مرا شکار کنید من همیشه یک قدم جلوتر از شماهستم و تو رامونا در اخر برای زندگی ات پیش من التماس خواهی کرد تو تاوان دختران مرا پس خواهی داد
هزاران تیر از تاریکی به سمتمان پرتاب شدند زمان کند شده بود با کندی خودم را به کناری کشاندم اما تیزی تیر کمرم را شکافت
وقتی بهوش امدم هنوز روی دستان راویار بودم
بعد از ان چیزی نفهمیدم فقط حس کردم دنیا در تاریکی فرو رفت و ارتباط من و بندیک قطع شد
مطمئنن ساختن یک طلسم مکان یاب ساده ترازین حرف هااست!!
اما پیدا کردن یک موجود اهریمنی به سیاهی آیرئیس مانند گشتن به دنبال سوزن توی انبار کاه است.!!
اهریمنی که همه جا وجود دارد نمی شود با خاک اره و ذغال های نیمه سوخته مکان یابی کرد.
کامرون چندین مدل طلسم را روی طومارهای پوستی نسوز نوشت و با اب مقدس تقدیس کرد.بعد ان ها رو توی آتش انداخت و به وسیله ی آب سردشان کرد.
مانند یک تکه فولاد آب دیده. بعداز چندین روز بالاخره چند ساعتی را به خودم رسیدم.
یک ساعتی را درون اتاق زیرشیروانی که از ابتدا به خودم اختصاص داده بودم چرت زدم و بعد ازان از حمام داغ و بخار گرفته ای که جن های خانگی(گاورون ها) اماده کرده بودند استفاده کردم.
romangram.com | @romangram_com