#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_99
بااشاره دستش مردم شروع کردن به رقص پايکوبي اقا يه نينچه تعظيم زدو به من گفت بهتره خودمو اماده کنم واس مراسم
اوف هرکي به من ميرسه شيش وهشت ميزنه
باز رفتم تو فکر گرگک اه برو بمير اصن گرگ بي تمدن
خلاصه اقاي شاهزاده هي نگام ميکنه فک کنم عاشقم شده ههه
چه من اعتماد به نفسم کمه
نظر پليز
ملت در حال خوش گذروني بودن.
کوتوله ها دونفر دونفر ميرقصيدن جون عجب رقصي همچي ميپريدن تو هوا انگار ميخوان مرغ بگيرن
الف هاهم که خيلي شيک و پيک نشستن برخلاف اونا
الف ها هميشه خشک و صد البته مغرور هستن تاحالا اين همه الف يجا نديده بودم
لباسا ي اکثرا سفيد و کرم رنگه خوبه سفيدنا اگه سياه بودن گمونم همش لباس سياه تن ميکردن.
خلاصه نشستم روي يه نيمکت و نگاه بقيه ميکنم حيف باس سنگين رنگين بشينم وگرنه الان يه قر ميريختم تا بفهمن رقص چيه
اه قر توکمرم فراوونه نمدونم کجا بريزمم؟؟همينجا همينجا؟
باحسرت نگاه رقصنده هاي گرامي نگاه کردم
اي خدا خير سرم صاحب مجلسم.يهو صداي الفينا همه جا رو پر کرد و موزيک قطع شد.
romangram.com | @romangram_com