#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_98
يهو پريدم وسط حرفش وگفتم:با داش گارژرون بيخي نمخواد هي ازم تعريف بنمايي.
يه چشم غره ي بدرغم نثارم کردو بي خيال حرفشو ادامه داد
:به نمايندگي از مردمم و ناميرايان ان هايي که حاظرشدن و ان هايي که متاسفانه نتونستن حضور پيدا کنند بايد بگم باعث افتخارمه که در محضر شاهزاده بنديک هستم
چيييي؟شاهزاده کجو بود؟
باچشام يه حالت سوالي اومدم که رنو اروم اشاره کرد پشت سرم خيلي اهسته و به صورت اسلوموشن چرخيدم بللا چشماتون روز بد نبينه يه اقاي فوق العادخووووشگل وووو خوووشتيپ پشت سرم ايستاده بود
واي خدا اين شاهزاده ي الف هاست بنديک!!!!
يه پسر حدود 26 ساله پوست سفيد مهتاب گونه قدبلند وکشيده نسبتا عضله اي اصولا الف ها لاغر اما باظرافت و فرض هستن
خلاصه تيپ سرتا پا مشکي اما فوق شيک
يه شمشير طلايي هم کنار کمرش بود
وا اينکه تاج ماج نداره که يه نگاه زير چشمي به صورتش انداختم
بعله از چرت و پرتاي من اقا شکفته شده خندش گرفته
يهو حس پروگريم فوران کردو دهنمو تااخر باز کردم و دندونامو به نمايش گزاشتمو عين اشکولا گفتم:
سييلاممم
يهو زد زير خنده الف ها با تعجب نگاهش ميکردن منم همين طور اخه اصن تاحالا نديده بودم الفي بتونه بخنده اونم با اين سو صدا
اخرشم خودشو جمع وجور کردو يه سخنراني مختصر کرد وگفت خودش منو هم پيمان ميکنه
romangram.com | @romangram_com