#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_90
اما رنگ چشماش چي پس چشماي مشکيش حالا يه پارچه قرمز شده بود
اب دهنمو قورت دادم بالذت به ترس من نگاهي انداختو باضرب دندوناشو به سمت گردن راويار فرود اورد و ...
نظر پليز
يهودندوناشو باضرب فرو اورد رو گردن راويارعين فشنگ ازجا پريدم
راويار بيچاره از درد پيچيد به خودش اما اون عفريته ول کن نبود
خودشو انداخته بود روي راويار
مردم با وحشت جيغ ميزدن
تارا به سمت حمله ور شد دندوناشو لز تو گردن گرگ بيجاره کشيد بيرونو محکم کمر تارارو گرفتورت کرد ته کابين
تمام دور لبش رد يه خون سياه بود
منم که عين برگ چغندر خشکم زده بود از ترس و شوک
باز داشت ميرفت سمت راويار که ايندفعه رنو دست له کار شد
و شروع کرد به خوندن ورد
دختره ي عفريته دستشو گزاشت رو گوشاشو شروع کرد به جيغ کشيدن
مردم از وحشت فقط به سمت در ميدويدن که يکي محکم خورد به رنو و داداشم پخش زمين که شد هيچ وردي که داشت ميخوند باطل شد
خون اشام لعنتي يه ضرب از جابلندشد ولبخند خوفناکي حواله من کرد محکم لگدي حواله پهلوي راويار کرد که زوزش رفت هوا از جا بلندش کرد به وضوح ديدم که ميخواد خونشو بخوره
نه من بايد جلوشو بگيرم اوکا دوستامن نه نه توميتوني دختر چراخشکت زده
يهو انگار بهم برق وصل شده از جا پريدم صدام از شدت عصبانيت شده بود مثل صداي ارنولد:
romangram.com | @romangram_com