#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_9


رامونا جدي ميگم اين يارو ارباب گرگ ها همقدتونيست پس مواظب باش

همه رواتيش گردنشستن روزمين برخلاف هميشه که روي نيمکت هاي سنگي ميشينيم

منم يه گوشه تمرگيدمو مشغول ور رفتن با اسلحه پرتابي مت هستم ‏

اوهوم اوهوم خب بچه ها

اه بازاين جترد پريد وسط معرکه بااين صداي دم خروسيش .داشتم ميگفتم لطفا ساکت بشينيد جلسه رسميه کارو و رومينا خودتونو کنترل کنيدباورکنيدچيزي ازتون کم نميشه

ايش فقط به من گيرميده اين ديگه معلميه

شق و رق نشستم که کامرون بااون قدبلندولباس يکدست سفيدواشرافيش وسط ايستاد امشب قراره يه افسانه روباهم مرور کنيم ‏

کارو پاپتي پريدوسط حرفش :اوم استاد ماکه همه افسانه روقبلا خونديم

اه نه کارو اين افسانه هزاران ساله که گفته نشده چون نياز نبوده اماحالا نيازه خب ‏

هزاران سال پيش سه قبيله وجود داشت به اسم هاي نارويا،ارونارا،هاروکه سه قبيله ي متحد همگي انسان وجادوگر قبيله ي نارويا داراي دختري به اسم مريلينا بود دختري که بدون تعليم جادو ميکرد اروناها ميخواستن هرجورشده اون روبه وصلت خود دربيارن ماها مخالف بوديم چون نارويا ها و اروناها هم خون بودن تشکيل جادوي سياه ازين پيمان به وجود ميومد ‏

ما پيشنهادهمسري مريليناروبه پسري ازقبيله هاروکه داديم جنگ در گرفت وسه قبيله ازهم جدا شدن

پيمان هاگسسته شد. قبيله اروناها تمام قبيله هاروکه روقتل عام کردن و مريلينا رو به اتش کشيدن

اما مريلينا نمرد بلکه ازاتش گريخت اون دختر قدرتي روداشت که هيچکس ازوجودش خبر نداشت قدرت زنده کردن مردگان اما مريلينا وقتي که ازمرگ برگشت ديگه جوان نبودبلکه کودکي بيش نبود

اون نميمرد اماهروقت که عمرش سرميومدازنوع شروع به زندگي ميکرد درست ازبدو تولد مريلينا بااينکه زنده بود ونوزادبود توسط گروهي ازمردمش که جون سالم به دربردن ازدست نارويا فرارکرد

ازدواج کردوبچه هايي دنيااوردکه تنهايکي ازموهبت هاشو بيشترنداشتن واون هم برگشت ازمرگ بود اما....‏

همه رواتيش گردنشستن روزمين برخلاف هميشه که روي نيمکت هاي سنگي ميشينيم

منم يه گوشه تمرگيدمو مشغول ور رفتن با اسلحه پرتابي مت هستم ‏

اوهوم اوهوم خب بچه ها

اه بازاين جترد پريد وسط معرکه بااين صداي دم خروسيش .داشتم ميگفتم لطفا ساکت بشينيد جلسه رسميه کارو و رومينا خودتونو کنترل کنيدباورکنيدچيزي ازتون کم نميشه


romangram.com | @romangram_com