#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_10
ايش فقط به من گيرميده اين ديگه معلميه
شق و رق نشستم که کامرون بااون قدبلندولباس يکدست سفيدواشرافيش وسط ايستاد امشب قراره يه افسانه روباهم مرور کنيم
کارو پاپتي پريدوسط حرفش :اوم استاد ماکه همه افسانه روقبلا خونديم
اه نه کارو اين افسانه هزاران ساله که گفته نشده چون نياز نبوده اماحالا نيازه خب
هزاران سال پيش سه قبيله وجود داشت به اسم هاي نارويا،ارونارا،هاروکه سه قبيله ي متحد همگي انسان وجادوگر قبيله ي نارويا داراي دختري به اسم مريلينا بود دختري که بدون تعليم جادو ميکرد اروناها ميخواستن هرجورشده اون روبه وصلت خود دربيارن ماها مخالف بوديم چون نارويا ها و اروناها هم خون بودن تشکيل جادوي سياه ازين پيمان به وجود ميومد
ما پيشنهادهمسري مريليناروبه پسري ازقبيله هاروکه داديم جنگ در گرفت وسه قبيله ازهم جدا شدن
پيمان هاگسسته شد. قبيله اروناها تمام قبيله هاروکه روقتل عام کردن و مريلينا رو به اتش کشيدن
اما مريلينا نمرد بلکه ازاتش گريخت اون دختر قدرتي روداشت که هيچکس ازوجودش خبر نداشت قدرت زنده کردن مردگان اما مريلينا وقتي که ازمرگ برگشت ديگه جوان نبودبلکه کودکي بيش نبود
اون نميمرد اماهروقت که عمرش سرميومدازنوع شروع به زندگي ميکرد درست ازبدو تولد مريلينا بااينکه زنده بود ونوزادبود توسط گروهي ازمردمش که جون سالم به دربردن ازدست نارويا فرارکرد
ازدواج کردوبچه هايي دنيااوردکه تنهايکي ازموهبت هاشو بيشترنداشتن واون هم برگشت ازمرگ بود اما....
نظرفراموش نشه پليز
مريلينا بعدازفرارش هيچوقت ديده نشدنه خودش نه فرزندانش اما هرچندسال يکبار شواهدي پيداميشد ناشي از وجودش
اماقبيله ي اروتارا هيچ وقت ازبين نرفتن اون هابه سرپرستي ارو رسم جادوي سياه رو يادگرفتن
ارو راه جاودانه شدن بدون شروع دوباره روپيداکرداون يه امپراطوري بزرگ ساخت
باجادوي سياه دسته اي ازموجودات شب رو ساخت که ازخون آشام ها وحشي تربودن اوناگوشت قرباني رودرحالي که زنده بودميخوردن
صدهاسال بدنبال مريليناگشت وجوداون واسه ساخت يه ارتش از مرده ها لازم بود
طبق روايات الف هاميگن که ارو اخر اون دختر روپيداکرد هيچکس جزئيات رونفهميد اما مريلينا کاملا گم شد و ارو بخش انساني خودشو ازدست داد
ارو گيرافتاد تودنيايي ميون اين دنيا و جهان زيرين اون نميتونه برگرده مگراينکه گردنبند الدوناري مريلينا روپيداکنه
romangram.com | @romangram_com