#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_71
شمشيرموبرداشتموگفتم:پس ماميريم تاببينيم چي هست .همه هر قدرتي که دارنو جمع کنن فکرتونو از ترس خالي کنيد.
هنوز هم مشکل داشتم باراه رفتن راوياراومد سمتموکفت:
حالا چون اينقدر نترسي بهت ارفاق ميکنم ميرسونمت.
بدون هيچ مسخرگي يه لبخند بهش زدم اولين بار بود که بدون دعوا باهم حرف ميزديم هه تارا جان اون طرف تر عين کتري اب جوش قل قل ميکرد.1
پيش به سوي پيچک ها
نظرپليز عاشقتونم.
همه باهم راه افتاديم سمت اون قسمت يابه قول ،غول ها قلب جنگل
وقتي به اول راه رسيديم حس کردم هوا اينجا سرد تر شده
:
بچه ها هوا سرد تر نشده؟
نارين و نارديس سريع تاکيد کردن کوتوله ها هواشناساي خوبي هستن يادم باشه يکيشو معرفي کنم به هواشناسي شبکه 1
ميتونستم ترس و کنجکاوي رو توچشم غول ها ببينم اما مجبور نيستن با مابيان که.
گارون هم همين حس رو داشت رو به بقيه گفت:گوش کنيد هيچکس محبور نيست بياد ميتونيد برگرديد
رنو اول همه اومد سمت منو بااين کارش موندنشو تاييد کرد بعدش هم راويار و کوتوله ها
romangram.com | @romangram_com