#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_66
نيروي انچناني نداشتيم اما حمله کرديم يکي دوتا از عنکبوتارو که کشتيم يهو تغييرمسير دادن فرارکردن بعدش فهميديم دستور ارباباشون بوده منظورم غول هاست
تو بيهوش افتاده بودي نبضت خيلي ضعيف بود عنکبوتا نيشت زده بودن
نارين سمو کشيد بيرون و الفينا سعي کرد با ورد بهترت کنه اما فايده نداشت نفس هاي اخرتو ميکشيدي که رنو دست به کار شد خودشم هنوز نفهميده چطور اما انگاربهش الهام شد و اون يهو يه ورد خيلي قديمي رو به کاربرد و تدنست جلوي روند سم به قلبتو بگيره.
نفسمو دادم بيرونو گفتم :خب حالا کجاييم؟
توغار غول هلي سنگي ارباب کل جنگل اما اونا از محل جواهر خبري ندارن اونا فقط بخاطر انتقام از ارو حاضربه همکاري شدن
بهتره منو ببري پيش بقيه.
اما توهنوز ضعيفي.
ميدونم اما چاره اي نيست تنها من ميتونم حدس بزنم کجا ميشه پيداش کرد
نظر پليز عاشقتونم
لباساموبا بدبختي وفلاکت زياد عوض کردم .
اصلا حالم خوب نيست اما دلم ميخواد هرچي سريع تر از اينجا برم اونم باوجود اون عنکبوت ها
شمشيرمو برداشتمو از غار زدم بيرون .راويار هنوزم مخالف اين کارم بود اما چاره اي نداره جز همکاري
راه افتادم سمت راه سرازيري گه ميرفت پايين که ديدم اقا اومد جلوم وايساد
هه نيگاخداوکيلي بازوهاي چماقيشو جلومن به نمايش گزاشته خجالتم نمکشه.
romangram.com | @romangram_com