#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_62
من ميتونم هر وردي رو بسازم هر نفرين يا دعايي رو اما اين کار خيلي خطرناکه اگه يک کلمه فقط يک کلمه رو اشتباهي بگم اتفاق ناگواري در پيش داره.
خلاصه جونم براتون بگه که راه افتادم سمت درختاي بلند واجق وجقي که حتي نميدونستم چين.
دامنه شنيدنمو گسترش دادم و عين يه نينجا کمين کردم
راحت صداي هيس هيساشونو ميشنيدم اما صداي بچه ها تبديل به اه هاي خفه شده بود
واي خداجون من نوکرتم فقط نميرن جون خودت قسم.
دامنه ديدمو بيشتر کردم
وووي ننه يا امام زاده بيژن اينا اينقدر بزرگن
باز دوباره عين خر از ترس جفتک انداختم هي زير لب تلقين کردم من ميتونم من ميتونم
يه شوريکن در اوردمو پرت کردم سمت پاي يکيشون به هدف خورد
جيغش رفت هوا لامصب عين دختر چهارده ساله عر ميزد.
ميدونم که عنکبوتا خيلي باهاشون پس تعجب نکردم به سمت جايي که بودم حمله کردن
واي واي دستوپامو گم کردم هيس هيس توميتوني دختر چنتا نفس عميق کشيدم اروم ورده ساختگيمو خوندم
يهو همشون استپ کردن اوف خدايا کار کرد نوکرتم
خب من حالا نامرئي هستم اما انرژي زيادي ازم ميگيره لامصب
اروم خودمو کشيدم يه سمت ديگه
درسته نمتونن ببيننم اما بومو حس ميکنن
چنتا شوريکن پرت کردم تا حواسشون پرت شه
اروم رفتم بالاي درخت
از چيزي که ديدم هم ترسيدم هم خندم گرفت...
romangram.com | @romangram_com