#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_61




اه دختربانو اما نداره عجله کن اونا تلرسيدن به مقصد دوم نميارن



ه.خب شماها چيکارميکنيد؟

ما ميريم پيش پسرعموها اما راه طولانيه توبايد راه بيفتي زود تا وقتي دير نشده.‏



زانوهاموبغل کردمونشستم خدايا چيکار کنم من ميترسم فوبيا دارم اگه هم نرم همه ميميرن درسته اون 6تا الف پيروفسيلن اما بازم حکم استاد دارن واي رنو داش گلم اونجاست

کوتوله هاي مهربونم معلوم نيس تو چه حالين.‏

مهم ترازهمه گرگک مغرورم هوم اصن م مالکيت چي بود نميدونم نکنه دارم دل بسته ميشم؟!نه امکان نداره من ازش متنفرم

اما اميدوارم تارا رو بخورن دختره سيريش



سريع از سرجام بلندشدم .غول ها راه افتادن

منم برگشتم توعمق جنگل تا با کابوسم اشنا شم ‏



نظرپليز عاشقتونم



شمشيرموبرداشتم و خودمو خوب مجهز کردم.‏

خب با شمشير تنها که نمتونم 50 تا جوج پنبه اي رو بکشم که

يه چنتا ورد تو ذهنم به زبان باستاني ساختم


romangram.com | @romangram_com