#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_6
راويارپاشوبلندکردتا بزاره روي خط مرزي کمپ که باتشرگفتم:
هوي اقا گربه اوه ببخشيد اقاگرگه پاتونزارروخط باطلسم الفي کامرون حفاظ ايجادشده هرکسي جز ساکنان کمپ بخواد ردبشه ياجزغاله ميشه ياجوجه تيغي شايدم جوجوپنبه اي فک کنم تو جوجوپنبه اي بشي
اخمي کرد اوفي اخم کن نکبت کاش گزاشته بودم ردبشيا تادلم خنک بشه
اوهوم اوهوم حالا نوبت منه برين کنارببينم خخخ نيگاچه درنوشابه هم باز ميکنم سرموگرفتم بالا وباغرور ازوسطشون ردشدم
قيافه راويارديدن داشت چشمکي بازبونک حوالش کردم که گوجه اي شد قطعا اگه مرزنبودالان من شام شبش بودما
پاتندکردم سمت خانه ي بزرگ اين موقع روز کامرون حتما باجارد اونجاست اوه راستي جارد معلم تيروکمان هست تمام عمرش ازوقتي که ازيتيم خونه فرارکرده اينجابوده
بدون درزدن پريدم تو که اوف چشتون روز چپ وچوله نبينه پام گرفتم به نيمکت باسررفتم توبغل فرينا اونم پخش زمين شد حالا خوبه جاييم درد نگرفتا بدبخت فرينا اب لمبو شد
اوه اوه عجب سکوتي هم برقرارشد
النوخندشوقورت داد وکامرون بايکي ازون نگاهاي يخيش موقع عصبانيت اومدسمتم
ومن فقط دارم روح ننه جونموقسم ميدم به خيربگذرونه...
همونجوري درازکش پخش زمين شدم فرينا چنتافحش ابدارنثارروح خاندانم کردو خودشوبه زور کشيدکنار
چشامو محکم بستم وووي ننه الان طلسمم ميکنه من هنوز ناکامم هنوز نيمه گوربه گوريموپيدا نکردم هنوز فسقلياموبغل نکردم کامرون با يه اخم دشمن کش گفت:
پاشوببينم تواصلا قرارنيست تربيت بشيا!!!
بي هوادهنموانگاري دهانه اتشفشان جوجوبيا بازکردم:
نه ديگه سن تربيت من گذشته اوسا.
ياخداچراچشماش اين شکلي شد!!
صدباربهت گفتم بابزرگترت عين هم دوري هات صحبت نکن .اوف چه لفظي هم مياد
هوم ببخشيدکاپيتان نههههه يعني ببخشيدسرپرست اي موقشنگ .
واي بازگندزدم الان منوشهيدميکنه شايدم تصميم بگيره کبابم کنه
آروم گفتم :خب موهات قشنگه بخدا نيگابلندوطلايي اين روزا همه مردا کچلن
romangram.com | @romangram_com