#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_55
راويارعين موشک پريد وسط بحث:
چه ربطي داره ها؟خورد بهش ماشالا نارين همچينم کم وزن نيست علاوه بر قدکوتاهيش.
ايش عوضي چه طرفداريشم ميکنه کاش خورده بود تو درخت دماغش اسفالت شده بودا ماده گرگ بي خاصيت ،بي دليل ازينکه طرفداريشو کرد ناراحت شدم
هرجقدر به وسطاي جنگل نزديک ترميشيم يه حس خاص توي وجودم بيشترميشه رنو هم همين حسو داره عجيب مادوتا تله پاتي داريم مديونيد اگه فک کنيد دروغ ميگم.
خلاصم جونم واستون بگه که وارد جنگل فراموشي شديم هنوز که برعکس اسمش سالم و سرحاليم
6عدد ميت باستاني جلوتر حرکت ميکنن تا با ديدن غولاي سنکي گوگولي مگولي به ما خبر بدن و وارد مذاکرات 5به اضافه ي 85 بشيم.
توکل سفر همش راويار چاقالک درحال رسيدن به بانو تاراي دلبر هستن منم که درجريانيد اثن واسم مهم نيست
حين راه رفتن شروع کردم به ساخت ديوار ذهني.
همه جايهو سرد شد وي ننه پس افتاب کجو رفت؟يا روح هرکول بازو قلمبه بچا کوشن؟
هووووي کجا رفتين ؟پشمکا ؟
اومدم حرکت کنم انگار پاهام چسبيده به زمين واي خداجون الان وقت ترسيدن نيست دست زدم به کمرم خوشبختانه شمشيرم توغلاف بود کشيدمش بيرون
واي چه مه گرفتگي شده الان که افتاب بود چشمامو ريز کردمو دوختم به تاريکي روبه روم
اينجاکه فضاي ازاد بود پس چرا يهو پر از درخت پيچک شد؟
تنم مور مور شد و فقط چشام خشک شد به يه تن زره پوش
اومدم ازجام تکون بخورم بي فايدس خدايا الان وقتش نيس يا امام زاده کبري يا هفت جد بيژن
romangram.com | @romangram_com