#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_48
داشتم از درد ميمردم اما باشنيدن اسم قل يهو جون گرفتم.
صداش کمرنگ شدو درد محو شد ازجام بلند شدم عنکبوته اصن تو باغ نبود ورد اتيشو زير لب زمزمه کردم و با چشمام زل زدم بهش
اوووف جيغ رفت هوا و گر گرفت.راويار زخمي يه گوشه افتاده بود
با بدن لرزون راه افتادم سمت اون جسم مچاله شدم نميدونم چه حسيه اما قلبم در حال انفجاره
نظر پليز عاشقتونم
بابدبختي خودمو رسوندم به اون کسي که حتي نميدونستم جنسيتش چيه.
اي خدا من چه جادوگر خنگيم اگه همون اول بجاي خرشدن اين گوريل انگوري رو اتيش زده بودم اين همه درد نکشيده بودم
نشستم روزمينو بادست اروم چرخوندمش
يه پسرجلوروم بود که عجيب اشنا ميزد دقيق شدم تو چهرش لبو دماغش کپي خودمه اي اي اي نکنه قل خودمه اره حتما رنو هست
پس بگو چرا من اين همه احساساتي شدم انگاري باديدنش مغناطيس تو وجودم به کار افتاد
واي خداجونم اگه مرده باشه چي؟
اه زبونتو کاز بگير دختره ي سق سياه.
ارون باترس و لرز گوشمو چسبوندم به قفسه ي سينش قلبش ضعيف ميزد
اوف پس بيهوش شدي داداش گوگولي من.
چشمامو بادرد از هم باز کردم اصن نميدونم کجا هستم مغزم عين کامپيوتراي دهه ي 60 ارور ميده
کم کم يادم اومد اره من عين بت من حمله کردم واون دردواون صدا نميتونس واقعي باشه اما واقعي بود
romangram.com | @romangram_com