#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_47


يه سرباز کهنه کار قبول کردو سريع يه تيم تشکيل دادنو رفتن طبقات بالايي .چشمکي حواله گرگک کردم که يعني خوب خيط شدي نيزمو برداشتم يه شمشير هم از يه سرباز غرض کردمو رفتم سمت در

گوشاموتيز کردمو ازقابليت جديدم يعني شنيدن دورترين صداها استفاده کردم

حواس جونورمعطوف سربازشدو راويارباحرکت دست از بقيه خواست يکم درو باز کنن

از کر در زديم بيرون .‏

ههه اينو چه بامزست چه پشمالوهم هست جلو روم يه جونور بود که سرش شبيه عنکبوت بودو باقي تنش شبيه لاک پشت بود ‏

کلي هم ريش و پشم داشت ‏

اما....اما يه چيز کوچيک تربي جون زير دست وپاهاش بود قلبم از جا کنده شد حسم دست خودم نبود انگار که برق بهم وصل شده اون جسم رعشه به تنم انداخت

صداي راويارمحو شد حتي يادم رفت من يه جادوگرمو باجادوميتونم بجنگم فقط پرواز کردم به سمت جسمي که حتي نميدونستم کيه يا چيه....‏

هيچ چيز حاليم نيست فقط چشام به اون جسم بي جون و چروک افتاده رو زمينه حتي يادم نيست که من کلي جادو بلدمو خير سرم يه جادوگر قدرتمند واصلي هستم ‏

نيزه رو بالاي سرم گرفتمو به سمت اون جوونور وحشي عمه ننه حرکت کردم

ده قدميش که رسيدم بااخرين توان شيهه کشيدمو نيزه رو پرتاب کردم نيزه فرو رفت تو چشمش اوف چنان نعره اي کشيد که کوه لرزيد.‏

تااومدم باز حمله کنم محکم با چنگالاي زشت و لجنيش پرتم کرد عقب خوردم به ديوارو پرت شدم رو زمين نفسم قط شد و رنگم کبود شد اي لعنت به همه ي کس و کارت ‏

خيلي اروم اومد بالاي سرم چنبره زد هه يعني اينجا اخر بدبختيامه خدا يعني راحتم ميکني؟

چشام کم کم داره سياهي ميره تصوير راويار جلو چشمامم کم کم محو ترشد ‏

حتي تصوير اون جسم بي جون که نميدونستم کيه اما قلبمو به اتيش ميکشيدداشت تار ميشد.‏

صداي وزوز پيچيد توي گوشام همه ي صداهاي ديگه قط شد و اون وز وز تبديل شد به يه زمزمه ،يه زمزمه ي عميق و اروم اما درد اور

از درد روحي زياد جيغ ميکشيدم رعشه افتاد به تموم وجودم جوونور عوضي فقط بالاي سرم چنبره زده بود

ويزويز شروع کرد به اروم صحبت کردن:هي اروم باش دختر خوب توميخواي منو از ميدون به در کني؟ هه تو حتي قديه پشه هم رومن تاثيرنداري نه تو نه اون قل هاي عوضي وخنگت




romangram.com | @romangram_com