#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_41
البته با فانوس الف ها فرق داره اينا به هررنگي تغيير ميکنن کل سالن انگاري الماس ميدرخشيد
تمام ستون ها پراز حلقه هاي گل وحشي وسط ستونا مجسمه ي شاه هاي قبلي کوه قرار داشت
کلي ابهت و زيبايي من که واقعا خوشم اومد کوتوله ها جاي ايستادن روي نيمکت هاي سنگي باحالي نشسته بودن
واقعا که مثل الف ها مقرارتشون خشک نيست
باورود ماهمشون دست زدن منم که بي جنبه وايسادم عشوه اومدن و تعظيم کردن خخخ
خلاصه يهو برگشتم ديگه قشنگ دهنم ازهم جر خووورد
نظر پليز
واااي عمه جونم باورم نميشه اين پسرجيگره همون راويار مفنگو باشه عجيب اين تيپ سفيد بهش ميادا
نيگا موهاشو يعني اين معجزات تف زدن به موهست؟
وووي خدا خيلي دلبرشده بااون قدبلند ولبخند مغرورانه شده شبيه جيمزباند
تاچشاش افتادبه من اخم کرد ايش مورده شورتووسگ بخوره گرگک وحشي
پشت چشامو واسش نازک کردم پشتموکردم بهش تاق تاق راه افتادم
منوبگو عين خوشحالا فک کردم چقدر محبوبم
اينقدر حرص خوردم تارسيدم به جايگاه ملوکانه اق پادي هه خدا وکيلي توقع داشتم الان يه پيرکچل لرزون جلوم ببينم حداقل پير بداخلاق بايه ريش بلند
اماجلوروم يه پسر هم سن وسال راويار ايستاده بود البته ازنظر ظاهرا وگرنه راويار از درون فسيله خلاصه اين اق پادي قدش از باقي کوتوله هابلند تره شبيه چهل مرداي ماهست
romangram.com | @romangram_com