#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_35


نوچ راه نميرم که بندري ميرقصم اهاها بشکنوبالابنداز!‏

اوف شبيه اتشفشان جوجويا شد.يه شمشيرنازک که ساخته ي دست الف هابودبرداشتم ورفتم سمت تپه.‏

حتي نميدونم چي درانتظارمه خدايابه اونارحم نکنيااوناديگه عمرشونوکردن فسيلم شدم ولي به جووني من رحم کن من تازه ميخوام شووورکنم....‏

شمشيرو ازغلاف کشيدم و پاتندکردم سمت تپه بالاي تپه ايستادم به به عجب هواي مشتي باب شکلاتي شدنه

خلاصه اصن حواسم به زيرپام نبودچشماتون روز کج وکوله نبينه حس کردم معلق توهوام يه چيز تيز رفت توگوشت پام :‏

ااااااي ننه خدالعنتتون کنه واي پام قطع شد واي مردم

چشماموبازکردمونگاه به جونور بالاي سرم انداختم .ياجدمرلين اينوازکجا پيداکردن اروم يه وردوتودلم زمزمه کردم اخ گوشت پام که روي هم جوش ميخورد دردش صدبرابره مورده شور ريختتوببرن افعي ‏

خب جونم براتون بگه يه هيدرا جلوچشام وايساده بودن يه مار گنده وگوگولي که نه تا سر داره ‏

تاسراصلي روقطع نکني هرچقدرکه بقيه سرهاروقطع کني باز درميان تازه سراصلي زهر داره

فرز از سرجام بلندشدم باشمشير حمله کردم سمتش اووووه عجب دندونايي انگاري دراکولا تا جاخالي دادم بادمبش محکم زدم زمين

ايييي ننه اااي الهي 6تاتون همونجا جزغاله بشين اي نکبتا اي فسيلا.‏

حيف حيف که گفتن قانونش جنگ تن به تنه واگه انجام ندم يعني بزدلم .چشماي خوشگلموبستم چندعددنفس به صورت وزغي کشيدم وحمله کردم سمتش

دوتا از سرهاشو قطع کردم اما تااصلي وقطع نکنم فايده نداره ووي اخه جوونور اين همه سر سي چته مگه اومدي شکار وااال اي خدا واي نيگاجلل خالق سرش داره درميات ‏

تويه تصميم اني يه فکرفوق بامزه اومدتوسرم ولبخندم کش اومد ان 6نفر بايديکم تقاص پس بدن

بدون توجه به هيدرا ورد اتش رو خوندم وتمرکزکردم به چوب دستي گارژرون ازش خواستم اول اتيش بگيره بعدم بيادسمتم خلاصه

همين که کارم تموم شد صداي جيغشون بلندشد ههههه انگاري زن هاجيغ ميکشن بدبختا چب دست بااتيش سرش رسيدبدستم يکم خسته شدم هميشه همينه جادو انرژيموميگيره چون هنوزکامل نيستم

خلاصه افعي چاقوچله حمله کرد تويه تصميم خيلي اني چشماموبستموتمرکز کردم رو وسطي ترين سرش مثل بروسلي يه غوووووداگفتم وپريدم جلوانگارخروس جنگي شمشيربالذت فروکردم توکله پوکش وحس رابين هودبودنم دوبرابرشد سريع باچوب دستي جاشو سوزندم

ووي يهوديدم ماره عين بشکه باروت ورم کرد اي خدا منفجرشد بووووووم انگارفاجعه هيروشيما همه جاروبوگندبرداشت وگوشت بوگندووصدالبته بدمزه

سرتاپاي منم انگارچيزمرغي ريخته باشن خلاصه شدم انگاروزغي. درمرداب


romangram.com | @romangram_com