#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_31
پليزنظر
سلام دوستاي گلم خوب هستين?
واسه ادامه نيازبه نظراتتون دارم داستانوچه جورميبينيد?
اگه ازنظرتون خوبه ادامش بدم هوم?
فردا ادامشوبزارم ايا?
عاشقتونم
اه الان ده روزه که توي يه غار بوگندوي نمناک ساکن شديم به اصطلاح خب راستش ماخيلي عجيب وغريب اومديم اينجا
وقتي صدمترازکامروز واون بچه وزغا وتوله گربه ها دورشديم الف هاي باادب و پيرودوست داشتني من يه حلقه درست کردن ازمن و راويارخواستن که تومرکز حلقه وايسيم خلاصه نميدونيد چه جهنمي رو من تحمل کنم فک کنيد با يه توله گربه ي وحشي بکننتون تويه مکعب چندمتري همش دلتون بخواد پشماي خوشگلشوبکنيد ولي چنتا پير زق زقو اجازه ندن وبگن تمرکز کن
خلاصه جونم براتون بگم که الفينايه اخم راموناکش انداخت به من خدازده وگفت:
دختر يکم اروم وايسا تا ازيناجابريم.
حالا من خندمم گرفته بود که بايه مشت خل وچل شديم يه گروه اخه خنگولا واسه رفتن بايدقدم زد اين چه کاريه خلاصه تامن اومدم در غارو بازکنم يهو همه جاجلوچشام سياه شد و فقط صداي ورد خوندناتوگوشم اوج گرفت:
ابرها،بادها،اسمان شب مارا بالا ببريدو پايين بياريد درمکان امنمان بنام الدوناري
به راحتي وردارو فهميدم پس از اسم گردنبندهم استفاده ميشه.خلاصه اقا حس کردم دارم له ميشم کلي تودلم فحش دادم اما فايده نداشت بعد چندمين يهو حالم خوب شدتاچشماي شهلاييمو باز کردم ديدم بعله سرازيه غارمخوف وبوگندو دراوردم
خلاصه ده روزه اينجاييم راويارخان که صب ميره شب مياد معلوم نيس تواين بره بيابون ازکجا يه ماده گرگ پيداکرده حالا فقط حدسه ها اخه کي به اين زن ميده??!معلومه خوعمم
هرروزبايد تمرين تمرکزکنم اما پيشرفت که نميکنم هيچ پسرفتم ميکنم خلاصه الفينا هرروزبهم تمريناي رزمي ميده شمشيرزدنم عالي شده گارژرون هم هرروز بهم تمرين ميده تا بتونم يه تيکه سنگوباحرکت دست بلند کنم نميشه که نميشه خودمم فهميدم خنگم امااينا قبول نميکنن
romangram.com | @romangram_com