#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_30

اه هفه شو دخترچزااينقد زر زروشدي تو امروز?‏

دستمالومحکم کشيدم رو دماغ گوگولي مگوليم يه فين ازاعماق وجودم کردم اوفي راحت شدما.‏

بازبغضم گرفت و شيشه ابغوره اي سررفت :‏

خيلي بي احساسي کاروخيليا ده بي احساس ده نامرد من دارم کوچ ميکنم دارم ميرما.‏

بهتروالا شرت کم ميشه هي حرصمون نميدي بعدم مريخ که نميري



بيااينم نتيجه رودادن به اينا والا احساس چه ميمفهمن چيه اخه!!اميدوارم اون مردک خيکي ارو غذاي زامبيابشه

اخه چراسرنوشت من اينه!همه جاسگش خوب بودا فقط وجود 6تا الف خرفت پير .فسيل که قراره همسفرم بشن زجراوره اخه من بدبخت اپسيلون اوناهم سن ندارم ‏

کامرون کولمو داددستم بازبغضم گرفت اي نامردابزارين بلدشم چيکارميتونم بکنم اونوقت تبديلتون ميکنم به مرغ شکم پر

به هيچکدومشون خداحافظي نکردم بي احساسا .راه افتادم دنبال الفيناوسم که صداي بچه گربه مزاحم هميشگي بازبلندشد دم اهرهم ولکن من نيس ‏



هي گوجه سبز.‏

حرصي برگشتم سمتش مردک جلف:چيه شلغم نپخته?‏

هيچ فقط خواستم بگم بي خودي واسه نديدنم اشک ريختي اخه منم ميام.‏

چي?اين چه زري زد?دقيقا چه شکري خورد?من عمرااگه يه قطره فقط يه قطره ازمرواريداي نايابموخرج اين پيشي کنم.‏

اون 6تاعجوزه کم بودن سردستشونم اضافه شد



مگه توکاروزندگي نداري?پس گلت چي?پيشي ملوسات بدون ارباب ميموننا!!?‏

نگران نباش گوجه خانم مديربرنامه هام هست

اييي چه سوسول مديربرنامه هم داره هه يباره پرستارم استخدام ميکردي شيرتم بده .يه لبخندشيطاني به لبام اومد من اولين موش ازمايشگاهيموپيداکردم وقتي تبديل به ارباب وزغ هاشد حاليش ميشه

romangram.com | @romangram_com