#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_25
تقريبا ده دقيقه به اومدن 6ميت کفن پوش مونده بود که راه افتادم سمت کامرون:
اق معلم رفقات تا ده مين ديگه ميرسنا
اخماشوکشيدتوهم شدعين عموجغد دانا .
کامرون:واي رامونا يکم فقط يکم جدي باش ازين دلقک بازيا چي نصيبت ميشه دخترخوب?
لباموعين ماهي گلي بايدکردمومظلومانه ترين حالتموگرفتم شدم فتوکپي گره شرک:
دلقک چيه ?دلت مياد خدايي?بده شادتون ميکنم??تازشم ميدوني که دروغ نميگم
اخي نازي خجالتش دادمااماحقشه تابه من نگه دلقک:باشه حرف اخرتوقبول دارم چون ميدونم دروغونيسي
همه روبه صف کرد .راويارهم اين وسط عين شلغم نپخته بالا پايين ميپريد که چي حرف اين دختره ي شيرين عقلو باورنکنيد يهو عين اژده هاهشت سرپريدم بهش:
اه خجالت بکش مرد گنده خيرسرت ارباب يه گله گرگي اماازنظرمن گربه خونگي هم نيسي قديه چهارپابه اسم الاغ عمرداري بازعين بچه ننه ها بامن لج ميکني.
رسما خفه شد اوفي.
خلاصه ده مين بعدما همه ارايش نظامي مخصوص الف روبه خودمون گرفتيم 6ميت واردشدن کلي ازاماده بودن ماتعجب کردن اخه ساعت ورودشونو به کامرون خبرنداده بودن
اسم 6تاشون عبارت بوداز:
روران،گاردن ،گارژون،الفينا،سم،فندرو
گاردن وگارژون برادربودن .سم ازهمه جوون ترالبته هزارساال به بالاسنشه ها گارژون ازهمه مسن ترازدرون فسيل ازبيرون کريستال خلاصه کامرون همه رومعرفب کرد همچي بالبخندنگاه راويارميکردن انگاري پديده ساله ازنظرمن که يه بچه گربه بيش نيست
خلاصه تهش رسيدن به من گل وگلاب
کامرون:معرفي ميکنم رامونا تعريفشوقبلاکردم
romangram.com | @romangram_com