#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_171
اول تو
اب دهنمو قورت دادمو ايستادم جلوي تونل که يهو نارين نکبتي يه پشت پابهم زدو پرت شدم
نفسم حبس شد و افتادم کف تونل يه به يک مشعل ها روشن شدنو من با وحشت به جلوم خيره شدم
شيبش خيلي تندوپيچ درپيچ بود
داشتم دنبال راه فرارميگشتم که يه چيزي عين گلوله خورد بهمو دستم از ديوار کنده شده و جيغم هوا رفت چشمامو بستمو جيغ کشيدم
ازون جيغ هاي وحشيانه و ترسناک هواي اطرافم سرد ترشد اما انگار من اون همه نفسو جمع کرده بودم فقط واسه جيغ کشيدن هاي مکرر
تونل بزگترشده بودو پيچ درپيچ تر
تالاپ افتادم روي زمين و ناخوداگاه دهنمو بستم چشمامو باز کردمو نگاه اطرافم کردم
کوتوله هاي بالباس هاي عجيب دور واطرافم بودن اما دستشون روي گوش هاشون بود و کبود شده بودن هواي اطرافم به شدت سرد شده بود و خودم درحال يخ زدن بودم
يهو نارين افتاد کف غار اما اونم ندل بقيه شده بود اب دهنمو قورت دادمو خودمو تکون دادم
تقريبا همشون خشکشون زده بود با تري و لرز دست زدم به نارين انگار که گزاشته باشمش تو فريز يخ زده بود
واي خدايا قربونت برم طوريش نشه وي هرون منو ميکشه اگه اين گيس بريده فريزري بمونه که
رفتم سمت بقيه که توحالت هاي مختلف خشک شده بودن اما اونا به اين سردي نبودن واي نکنه مرده
کم کم داشت اشکم در ميومد که ياد اولين باري افتادم که با جيغم اسمون سياه شدو هوا سرد حتما الانم همونطوريه گلومو صاف کردمو يه ورد ساده رو تو مغز نداشتم ساختمو زير لب خوندمو فوت کردم به اطرافم
سردي خوا کم شدو من نفسمو با دلهره فرستادم بيرون کم کم کل کوتوله ها ازاد شدن و باترس وتعجب به من نگاه ميکردن اه انگار جن ديدن البته بدبختا حقم دارن اونجوري که اينا يخ زده بودن منم جاشون بودم قطعا ميترسيدم
زودي رفتم سمت نارون و دستشو گرفتم بدنش گرم شده بود خب پس زندس
يهو يک جيغ تو صورتم زد که از جام پريدمو چسبيدم کف تونل اي دختره ي ذليل شده
:
romangram.com | @romangram_com