#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_149






عشقا نظر فراموش نشه

وسايلمونو جمع کرديم و بعد از خداحافظي از اژدها و گارژرون همگي راه افتاديم

ياقوت سرخ نشان عشق رو انداختم توي يه کيسه توي گردنم تا وقتي رسيديم کوهستان بزارمش توي گنجه ي هرون کنتر اميتيسي که دفعه پيش ازون عجوزه گرفتم

واي خدا از الان نق نقاي رنو شروع شده که چه جور اين همه راهو برگرديم

اي کاش اژدها ها مارو ميرسوندن اي خدا يکي نيس به اين خنگول بگه اونا هنوز وحشين و اصلا نميشه نزديکشون رفت

گيلدور مارو تا لبه ي پرتگاه همراهي کرد و بعدم يه حرکت نمايشي زد که باعث تحسين بقيه و تشويقش شد





دوروزه توراهيم بازم فقط و فقط بيابون و خاک با کلي مصرف انرژي ابو ميکشيم رو سطح زمين تا از تشنگي نميريم من که کلا حاضر نشدم ديگه مارمولک بخورم ‏

درنتيجه عين الف ها ترجيح دادم ريشه ي گياه بخورم و تو روياهام خودمو تصور کنم موقع رسيدن به کوهو خوردن انواع دسر و شکول و اينا



بنديک:امشب اينجا اردو ميزنيم.‏

حق داره بيچاره راويارونيک هم گوشت کم ميارن هم مجبورن کوتوله ها روسوارکنن تاسرعتمون بره بالاتر

بازمن کم تر گرسنه ميشم و رنوهم وزنش کمتر از اوناست

راويار:‏

ميشه اتيش روشن کنيم؟

الفينا:‏


romangram.com | @romangram_com