#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_131


نظرعشقا

باضرب لاشه رو از خودم جدا کردمو پريدم جلوي اژدها

يه جيغ بلند از نوع بنفش کشيدمو گفتم:‏

بزارش زمين اونو بزار زمين و بامن بجنگ ترسووووو

اما فايده نداشت انگاري من فقط يه حشره ي مزاحمم با دم تيز و خاردارش پرتم کرد اونور که محکم خوردم به يکي از ستون ها هوش از سرم پريد

بقيه هم سريع گارد گرفتن و به سمت اژدها حمله ور شدن

بقيه اژدهاها انگار اومده باشن شيرک فقط نگاه ميکردن و هرارگاهي يه غرشي هم ميکردن

جون رنو توخطر بود الان ديگه لاشه اي در کار نبود و رنو اويزون از پاهاش تو دهن اون مارمولک وحشي بود

اشکام شرازير شدن و بي محابا از سرجام بلند شدم

نه نميتونه پايان راهم اين باشه بعد اون همه بدبختي نميزارم تنها فرد خانوادموجلوم زنده زنده بخوره

شمشيرمو بردم بالو با ضرب فرو کردم توي پاي عقبش بااينکه فلساي محکم و نفوذ ناپذيري داشت اما شمشيرساخت الف ها به راحتي وارد گوشتش شد

يه جيغ کر کننده زدو رنو از لاي دندوناش پرت شد پايين ازون فاصله ي چند متري سقوط کرد که بنديک سريع بايه ورد باعث شد که به زمين نخوره و متلاشي بشه

اژدها همه از جا پريدن اونا جادوي مخالف رو حس کردن و شروع کردن به دوره کردن ما

دودي که از دماغاشون به هوا ميرفتو ديدم دل و رودم توي هم پيچ خورد

اروم يه ورد خشک کننده به سمت يکيشون قرستادم اما بي تاثير بودکه هيچ بدتر هوشيارش کرد و جيغش هوا رفت

وسط يه دايره گير کرديم همه پشت به پشت تکيه داديمو شمشيرامونو دفاع قرارداديم

تنها فقط يبارديگه ميتونستم شانسمو امتحان کنم يه نگاه به نور خورشيد کردمو انرژيشو احضار کردم

يه ورد پيش خودم ساختم يه ورد که اگه يک کلمشو اشتباه ميگفتم نه تنها که باعث مرگ خودم بلکه باعث مرگ بقيه هم ميشد

چندثانيه ديگه بيشتر وقت نداشتم ورد مرگ رو يبار ديگه مرور کردمو تا اومدم عمليش کنم يه صدا پيچيد توي گوشم


romangram.com | @romangram_com