#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_13


کامرون،جارد وجولي بانگراني اومدن سراغم اخ الهي جيگرتون برم چقدشماهامهربونيد جولي محکم بغلم کرد وووي بازاحساساتش فوران کرد

بالهجه ي غليظش گفت:اه خدايان روشکر روقينا سالمه

اي باباجولي جووون ،جون خان جونت صدبارگفتم من رامونا هستم نه روقينا

خب عالا عرچي دختر چمعوش .همچي فشارم داد که استخونام موبرداشت کامرون عين بت من منوازتوبغلش کشيدبيرون

وقت احساساتي شدن نيست رامونااصلا خواب نبوده بلکه توخلسه بوده

توچيچي بودم?هااا

راويارپوکيدازخنده:گاگول خان توخلسه ميخواي بخشش هم کنم بيداري دررويا

کامرون اخماشوکشيدتوهم ‏

جناب راويارشماهم?‏

اوف دلم خنک شداخوب اتاقک نگهبانيشوبا موشک زد

اوهوم اهم نه بابامن اهل اين برنامه هانيستم منتهابابچه بايدمثل خودش رفتار کرد



اين چي گفت???الان اين يالغوز پنجه طلابه من گفت بچه دارم واست بدرغم پدربزرگ

ههه حالانکه توخيلي بزرگي اقاگرگه

جارد پريدوسط حرفم انگاري بوقلمون هفت رنگ :رامونا ارباب گرگ ها بيشترازصدسال عمردارره

‏ چيچي?خدايامن رفتم توخلسه ايناجني شدن

ببخشيداستادجاردايشون الان بيشترازصدسالشه?اونوقت چرا شبيه بچه شيش ماهست?‏

اووووفي نيگارنگشوازسفيدبه گوجه اي تغيير تم داد

کامرون. اروم گفت:بسه لطفا سنش کم ميزنه بخاطرطلسمه خونشه اين بحث روبعدهم ميشه ادامه دادفعلا بهتره بخوابين تا فردادرمورد خلسه و نوع به وجوداومدنش صحبت کنيم


romangram.com | @romangram_com