#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_14
اوف بالاخره دست ازسرم برداشتن راوياراخرسر رفت بيرونوگفت:
هي بانوي خلسه هامراقب باش هيولانخورتت
پشتموکردم بهش انگارنه انگارسرموگزاشتم روبالشت به به
دوستان لطفا نظريادتون نره تامن بتونم ادامه روبنويسم
منتظرنظراتتونم عاشقتونم
کامرون کلي درموردخلسه ونوع ايجادش توضيح داد گفت که گاهي وقتا قراره يه چيزي اتفاق بيفته وبه ما الهام ميشه خب حالا که چي انگارمن گنجم قراره بهم الهام بشه که دوتاچشم قرمز قراره ببلعتم يوهاهاها
راويار خان هم نظرداد که من توخلسه ارو روديدم واون باهم ارتباط برقرارکرده ههه حالا انگارمن مهره اصلي قصه هستم يامن مريليناهستموخبرندارم
اونقدر مسخرش کردم که رسما کل شکراروتنهايي خورد
قراربودبازبرم خيابون گردي کلي کولي بازي دراوردم که بابامن پروژه هام مونده
اخرشم جولي بانوقبول کردهمراه راويار وبنديک بره
خب بايدبگم بنديگ رفيق فابريک راوياره وشباهت عجيبي به تارزان داره به قول خودش تا حالاحمام نکرده اب تني هم نمکنه ازون گرگاي معتقدبه اصولاته
چاقوهاي نازنيموگزاشتم توصندوقچه اسرارم رفتم سمت زمين مبارزات
النو طبق معمول داشت با جارد کشتي ميگرفت خانم واسش افت داره باهم رده هاش بجنگه بسکه چاقولو وخرفته
يه شمشيرخوشدست پيداکردم همراهوتايلررفتم توزمين ،تايلربدرغم داغونه هاتمام ساعتاشو درحال مبارزست
شمشيرموبالابردموبه حالت جوموگني حمله کردم اووووف جاخالي دادبا پامحکم زدتوکمرم اي خدا لعنتت کنه با مگه من رستم دستانم
هي حمله کردم هي کتک خوردم هي تودلم عمشوعنايت دادم
محکم پاموکوبيدم روزمين :من ديگه بازي نمکنم
بهتروالا بعديه عمر تمرين هنوز چهارتاتکنيک درست حسابي بلدنيسي
اصن به توچه مگه تومربي هسي?
بروعامو خوددرگيري داريا دختره خل .حمله کردمسمتش تاموهاشو ازريشه دربيارم که فريناپريدوسط
romangram.com | @romangram_com