#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_125




پس واس همين نيومد؟

اره اون زجر ميکشه باديدن اينجا و زنده شدن خاطراتش.‏

حس کردم از ته دل قلبم واسه گارژرون ميزنه بيچاره عجب زجري ميکشه ها



راويار :خيلي خب نقشه ازين بهتر که رامونا گفت نداريم بهتره راه بيفتيم و هرکس يه لاشه که بتونه تکونش بده پيدا کنه بعدم ديوار اکسيژن روش بزاريم



پيش به سوي جنگ لاشه هاخخخ



نظرعشقا





بابدبختي لاشه هارو کشونديم زير صخره ها سريع روي همشون ديوار اکسيژن گزاشتيم تا خفه نشيم.‏

از توکولم تسمه هاي چرمي رو که کوتوله هاي اهنگر بهم داده بودنو در اوردمو محکم لاشه ها رو بستم به بچه ها

رنو يه ريز نق ميزد و فحش بار مارمولکاي ماماني ميکرد

اخر کار نوبت خودمون بود که بايه ورد بستمش به خودم.‏



‏:خب حالا رو زمين دراز بکشيد تاببينم چه جور شدين؟

نارين:‏


romangram.com | @romangram_com