#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_124



گاورون متفکرانه سر تکون داد ‏

رنوباز جيغ زد:اه خفه ميشيم که



نه نترسيد ديوار اکسيژن ميسازيم.‏

بنديک:فکر خوبيه.‏



ناريس:اما چه جور قراره در اون قصرو پيداکنيم؟

الفينا با ناراحتي سرشو تکون دادو گفت:ما راهشو بلديم .‏

باتعجب گفتم از کجا اونوقت؟

گاورون :‏

خب اون قصر متعلق به مورگان ها بود.‏

مورگان ها چي بودن اونوقت؟



اونايه دسته از الف و ادم ها و کوتوله ها بودن که به دستور مريلينا داوطلب شدن تا با اژدها ها يکجا باشن اونا رابطه ي خيلي قوي پيداکردن و پيمان خون انجام دادن واونموقع بود که شدن مثل روحي در دوبدن اگر يکي ازونا رو زجرميدادي زوجشم زجرميکشيد اژدهاها به اونا سواري ميدادن و کلا يه اجتماع شدن و اين قصرو ساختن اما ارو همه رو نابود کرد



رنو گفت:اونا که مردن پس شما ورودي قصرو از کجو بلدي؟



الفينا سرشوتکون دادو اروم گفت:‏

گارژرون يکي ازونابوده اون بهمون ياد داد

romangram.com | @romangram_com