#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_123
بنديک بايه لحن خودموني گفت:اه دخي بازم ايده ي ناب؟
زيرچشمي يه نگاه به الف ها کردم ديدم بعله فکشون قفل شده از ادب شاهزادشون خخ
بادي تو گلوم انداختمو گفتم:
نه اين ايده خيلي عالي تره خيلي يجورايي ميشه گفت قابل اجراهست و شانس لو رفتنش کم تره
گاورون :خب ايده چيه دختر بانو؟
بادست اشاره کردم به لاشه هاگفتم:کليد اونجاااست
سم يه لبخندزدو گفت:
نه واقعا خل شدي دخترا
يه اخم بهش کردموگفتم:همتونم خنگيد بخودا بابا جادو که نميشه کرد ها ميفهمن همينجورم نميشه رفت توکه جزغالمون ميکنن خب؟
خب که چي؟!!؟
خب ديگه نکتش همينجاست عقل کل ها باس بريم زير اون لاشه ها
رنو باجيغ گفت:چييي؟؟
زهرهلال وچي ميگم باس بريم زير اون لاشه ها باس اونا رو ببنديم به خودمون و بريم اون تواونوقت اونا فک ميکنن ما لاشه هستيم هوم هروقتم نزديکمون شدن تکون نميخوريم
romangram.com | @romangram_com