#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_121
گاورون به اسمون زل زدو گفت:قرن ها پيش اون زماني که مريلينا بود و ارو هنوز هم جرئت پيشروي رو نداشت
اژدهاها مثل الان نبودن اونا ارتباط خوبي رو باماها داشتن اژدهاهاي مغروري که برتر از خودشون رو نميديدين به مريلينا سواري ميدادن و از طريق ذهن ارتباط برقرار ميکردن
ماهيچکدوم باورمون نميشد که اونا با نژاد ما يا انسان ها ارتباطي برقرار کنن اما اونا عاشق اون بانو بودن
مريلينا به اونا قدرت جادو رو داد بهشون طرز استفادشو ياد داد و اژدها ها مثل محافظ ازش حمايت ميکردن
تا اينکه ارو جادوي سياهشو تکميل کرد اولين گروهي که داوطلبانه به جنگ ارو رفت اژدها ها بودن اما اون همه رو کشت و باقي رو زنداني کرد و شکنجه داد
تااينکه مريلينا هم خودش هم ارو رو نابود کرد اما ارو باز هم کامل نابود نشد
اه عجب مادري داشتما اخه عشقم نفسم بيا جادو به اينا ياد دادي حالا نميشه از دوقدميشون ردشدا.
راويار باز گفت:پس اگه مريلينا به اونا جادو رو داده قطعا ميتونن با رامونا و رنو ارتباط برقرارکنن؟
بنديک از روي تاسف سري تکون دادو گفت:
نه نميشه اونايي که اين ارتباط ومريلينا يادشون بود همه کشته شدن اونم قرن هاپيش اين نسل ها جديد و اصلا بلدنيستن با تمرکز ذهتي با الف ها وانسان ها حرف بزنن اين اژدها ها کاملا وحشي هستن.
اوم پس چه جور از جادوشون استفاده ميکنن؟
بنديک يه لبخند تحويلم دادو گفت:
اونا ازش استفاده نميکنن يعني وقتي احساس خطر کن به طور ناخوداگاه اون جادو رو انجام ميدن در واقع اصن بلد نيستن استفاده کنن و خب اونا ميتونن جادو روحس کنن اين مهم ترين نکته هست که مارو پيشسون بي دفاع ميکنه.
romangram.com | @romangram_com